- بز آوردن
- بد آوردن بد اقبالی آوردن
معنی بز آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- بز آوردن
- در قماربازی بد آوردن و باختن
- بز آوردن ((~. وَ دَ))
- به دست آوردن حداقل امتیاز، بد آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوباره آوردن بر گرداندن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
در قمار باختن
ابا کردن امتناع ورزیدن
بد آوردن در قمار برآوردن
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
کاری را انجام دادن و دریافتن
داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
کسب کردن بو کردن، یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده)
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
توجه کردن اقبال کردن (بجهتی یا به سوی شخصی)
جاری کردن آب یا آب چشم (دیده)، جاری کردن چشم آب مخصوص را بی اختیار بسبب کسالت یا پیری
سخن چینی کردن
حمله ور شدن
مراجعت دادن چیزی، رد کردن، پس دادن
دنبال کردن نشان پای
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود، بد آوردن
به هم برخوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، رو به رو شدن، برای مثال بیامد که خواهد ز گردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی - ۴/۳۱)
توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
درنگ کردن، شکیبائی ورزیدن
کم آوردن کسی را. غلبه کردن بر او: (با من بر آیند یا توانند که با من کاو ندو مرا کم آرند) (افهم الغالبون کفره قریش ما را کم توانند آورد)
لک آوردن چشم. نقطه ای از سفیدی یا سیاهی و یا سرخی در چشم ظاهر شدن
ایجاد نعمت و رفاه کردن، شادی آوردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. (شا. لغ)
سنگینی داشتن
سر... را هم آوردن، بخوبی آن را فیصله دادن